رویا رستمی و عاشقانه هایش

ساخت وبلاگ
چکامه لب هایش را با زبان خیس کرد و با آرامش گفت:-نور چشمی انیسه نور چشمی منم هست.چاووش پوزخندی زد و با جمع کردن حوله از دور گردنش، گفت:-دور زدن ممنوع چکامه!به سمت پله ها تغییر جهت داد. میانه ی راه، سر چکامه را بوسید و ادامه داد:-من میرم بیرون!چکامه به محض رد شدن برادرش، لبخند زنان دست هایش را در هم فرو برد و زیر لب گفت:-اینه!به سمت آشپزخانه راه افتاد و اینبا رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 187 تاريخ : شنبه 8 ارديبهشت 1397 ساعت: 21:32

فصل سی و یکمداد کشید: دیگه چیو تو این زندگی کوفتی ازم مخفی کردی ها؟ دیگه چی؟اشاره ای به قد و قامت خودش کرد و گفت: نگام کن مامان، بزرگ شدم، شاخ شمشادت شدم اما محرم اسرارت نشدم که بهم بگی این دختر...اشاره ای به ندای گریان کرد و گفت: خواهرم نیست، که من باید چه خاکی تو سرم بریزم که پسری که کشته شده پسر عموی خودمه؟پروین با صورت گریان و سر به زیر کنار جمشید نشسته رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 225 تاريخ : شنبه 8 ارديبهشت 1397 ساعت: 21:32

مژگان به کیک تزیین شده که روی کابینت گذاشته بود اشاره کرد و گفت: بسته بندیش کردم، با احتیاط ببرش.-چشم.کیک را برداشت و با خداحافظی گرمی از آشپزخانه بیرون زد.چکامه دم در منتظرش ایستاده بود.-کجایی پس؟-کیک رو آوردم.-ماشین دم در منتظره.************خانه باغی بزرگ در کرج برای جشن آماده شده بود.چراغ های روشن دم در و درخت های میوه و تزئینی درون باغ مانلی را هیجان زده رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 196 تاريخ : شنبه 8 ارديبهشت 1397 ساعت: 21:32